مازیار جان مازیار جان ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

مازیار مامان و بابا

پسرم در کنار اولین سفره هفت سین زندگی اش

     پسرم امیدوارم سال خوبی را همراه با سلامتی در کنار هم سپری کنیم.                اگر چه یادمان میرود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا رو شکر                                                          که نوروز هر سال این فکر را به یادمان میاورد.   &...
3 خرداد 1392

روزهای بدو تولد پسرم

به میمنت تولدت  تمامی فامیل و دوستان وآشنایان برای عرض تبریک و دیدن شما  به خونه باباجون اومده که جا داره اینجا از همشون سه نفری(من و پدر و شما) تشکر کرده و انشاا... همیشه به شادی دور هم جمع بشیم  و  براشون جبران کنیم.               این شاخه های گل  تقدیم تک تک آنها: ...
3 خرداد 1392

رفتن به زادگاه پدر و مادر

به دلیل دست ی تنها بودن به قول معروف و به خاطر نداشتن تجربه بچه داری و طبق رسم و رسومات گذشته و همچنین نیاز به کمک و همیاری خانواده در روزهای سخت بدو تولد شما راهی شهر و دیار م شده تا بتونم راحتتر و بهتراز شما پسر گلم مراقبت کنم و پدر هم به دلیل شرایط کاریش به اهواز برگشت ولی هر هفته سعی میکرد به دیدنمون بیاد.   و شما در اولین مسافرتت  که به مدت چهار ساعت طول کشید  کاملا در خواب ناز بودی بدون اینکه حتی تکان بخوری . فدای پسرم که ماشین خیلی دوست داره   و وقتی رسیدیم خونه برای سلامتی و رفع  قضا وبلا از شما مامان جون و بابا جون زحمت کشیده و  گوسفندی را برای شما قربونی کردند.  که دستشون در...
3 خرداد 1392

زردی مازیار و بستری شدنش در بیمارستان ابوذر

سه روز پس از تولدت با زردی خیلی بالا ( 22 bili ) بستری شدی و مادر با اینکه خودش نیاز به استراحت داشت با جون و دل تا سه شب در بیمارستان با سختی فراوان بدون اینکه چشم رو هم بذاره و تنهایی از شما پرستاری کرذ به امید به دست آوردن سلامتی دوباره پسرش. (چون احتمال اینکه خون شما عوض بشه خیلی زیاد بود.) که با توکل به خداوند بزرگ شما بهبود یافته و با (bili 8) از بیمارستان مرخص شدی . وقتی برای اولین بار میخواستی بری توی دستگاه ساعتها بیقراری کردی تا به اون نور عادت کردی و جوری شد که همش خواب بودی و خمار وحتی برای شیر خوردن هم بیدار نمیشدی.و خیلی صبور بودی (اینجاشو به خودم رفتی ) همه نی نی ها وقتی ازشون برای آزمایش تست خون میگرفتند گریه میکردن و...
3 خرداد 1392

بیا اینجا رو ببین مازیار چه کرده !!!!

مازیار جان مامان ببخشی خیلی کم وقت میکنم وب رو آپ کنم .چون شما ماشالله کنجکاو شده ای و به قولی کاملا دست و پای منو بستی و فقط میخوای بشینم کنارت و باهات صحبت کنم و همه چیز رو بهت معرفی کنم و اینکه بابایی 4 روز ما رو تنها /داشته بود و رفته بود شهرستان و منم چون لپ تاب نبود فقط با گوشیم وب شما رو بازدید میکردم .            دیشب  متوجه شدیم بله !!!!!!!!! بدلیل اینکه همه زنگ میزنن  از دلتنگی که صدای شما رو بشنوند شما به گوشی موبایل و گوشی تلفن علاقه پیدا کردی و مدام بی تابی میکردی تا اونا رو بزاریم توی دستت و شما هم اونا رو بزاری توی دهنت . ای جان پسرم اینا که خوردنی نیست...
3 خرداد 1392

ای خدا امشب چه شبی ست

                                                                  امشب یکی از بهترین شب هایست   که خداوند بزرگ به ما بنده هاش هدیه کرده وامشب شب مغفرت و آمرزش از خداونده.شب  التماس و دعاست .شب هدیه گرفتن از خداست.شب برآورده شدن حاجت هاست. پس بیاین امشب رو واسه همه آدم های روی زمین دعا کنیم. بخوایم  خدا ما رو به ...
26 ارديبهشت 1392

مازیار در شرف 4 ماهگی

مازیار خییییییییییییییییییلی مامان و باباش رو دوست داره و بهشون وابسته شده  چون دوست داره مدام در کنارش باشیم و باهاش بازی کنیم به همین دلیل نمیزاره مامانی بخوابه و اکثر شب ها تا ساعت 4 صبح بیداره  و دوست داره فقط فقط باهاش بازی کنیم  و با هم حرف بزنیم. و مامانی با این وصف نگرانه از اینکه چطوری بعدا بتونه دوباره سر کار بره.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!                                  عکس های جدید مازیار : قابل ذکر ه که بچه ها توی این سن چون زیاد دست و پا میزنند نمیشه ازشون عکس درست و حسابی گرفت به جز موقع خواب.  ...
15 ارديبهشت 1392

یادی از گذشته

میخوام بگم حالا که مادر شدم ه قدر مامانم رو بیشتر میدونم   و میخوام اینجا اعتراف کنم که با اومدن بچه زندگی چطور تغییر میکنه و قابل توجه اونایی که تصمیم دارند نی نی دار بشن.                                           که بدونند بچه دار شدن معایبی داره :::::::::. ۱.اول از همه مامان و بابا  رو از هم دور میکنه و دوستیشون کمرنگ میشه . ۲. خواب راحت و اینکه هر وقت اراده کنی بخوابی دیگه تعطیل (بطوریکه شب و ر...
15 ارديبهشت 1392

یک ماهگی

                                    عکس های زیبای پسرم در یک ماهگی .                                                شرح حال مازیار:  در این ماه تولد روزها و شب ها به سختی گذشتند تا شما به دنیای ما عادت کردی  چیزی که مامان و باب...
11 ارديبهشت 1392