یافتن چهارمین مروارید همراه با سختی فراوان
مازيار چند روزي رو تب شديد گرفت و دقيقا توي اين مدت بابا رفته بود شهرستان واسه ماموريت كاري و من مجبور بودم صبح زود بيدار بشم و خودم كارها رو تنهايي انجام بدم و مازيار رو ببرم مهد كودك و برگردم سر كار آخه مهد مازيار از خونه ما دو كورس فاصله داره و من محل كارم رو بايد رد كنم و بعد برم مهد مازيار و دوباره همون مسير رو برگردم و بيام محل كارم.خلاصه سرتونو درد نيارم اين روزهاي سخت گذشت تا شد روز چهارشنبه كه وقتي مازيار رو تحويل گرفتم از مهد ديدم انگار زياد سرحال نيست پيش خودم گفتم شايد خواب بوده و بيدارش كردن ولي وقتي رفتم خونه پيش خودم گفتم دو روزي رو توي خونه در كنار پسرم خوب استراحت كنم تا خستگيم در بياد و بابايي هم برگرده . ...